ما و گراش

از همه چیز و از همه جا

ما و گراش

از همه چیز و از همه جا

یک با یک برابر نیست

یکی از بهترین شعرهای خسرو گلسرخی " یک با یک برابر نیست "
تقدیم دوستان میگردد .
من آخرش نفهمیدم چرا اینقده از این شعر خوشم اومده:

معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها
لواشک بین خود تقسیم میکردند
و آن یکی در گوشه ای دیگر " جوانان " را ورق میزد
برای اینکه بیخود های و هوی میکرد
و با آن شور بی پایان
تساویهای جبری را نشان میداد
با خطی خوانا بروی تخته ای
کز ظلمتی تاریک غمگین بود
تساوی را چنین نوشت :
یک اگر با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکی برخاست
همیشه یکنفر باید برخیزد . . .
به آرامی سخن سر داد :
تساوی ، اشتباهی فاحش و محض است
نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت
و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید :
اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود
آیا باز هم یک با یک برابر بود ؟
سکوت مدهشی بود و سوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت :
اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود
آنکه زر و زور بدامن داشت بالا بود
آنکه قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت پایین بود
اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون ،
چون قرص مه میداشت ،
بالا بود
وان سیه چرده که مینالید ، پایین بود !!!
اگر یک فرد انسان ، واحد یک بود
این تساوی زیر و رو میشد
حال میپرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفتخورها از کجا آماده میگردید ؟؟؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنا میکرد ؟؟؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم میگشت ؟؟؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس میکرد ؟؟؟
معلم ناله آسا گفت :
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید :
یک با یک برابر نیست . . .
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد